در ستایش زندگی

ساخت وبلاگ
   بابای من تنبل است. یعنی از این مردهایی نیست که فنی باشد و همیشه آچار و بیل به دست، برای کارهای فیزیکی داوطلب شود. هر چند دوبار عمل جراحی دیسک کمرش را هم نباید ندید گرفت.   اینطور بود که وقت ساخت جا فرگوسنی، وقتی دوتا شوهر خاله و پسرخاله ها و تک و توک دایی ها داشتند دیوارهای اصلی خانه را می ساختند، زیر آفتاب پاییزی لم داده بود و تماشایشان می کرد. دیوار هنوز یک متری بیشتر بالا نرفته بود که گفت "اوستا های عزیز دیوار کجه‌". چه جوابی گرفت؟ خنده و مسخره بازی که "حاجی کج خوابیدی آخه" "یکی یه بالشت دیگه بیاره بذاره پشت کمر حاجی که زاویه دیدش تراز بشه". بابا مثل همیشه خندید ولی بازهم سر حرفش ایستاد: "دیوار کجه"   چه شد‌؟ دیوار رسیده بود به دو و نیم متر که شورای اساتید مجبور شد اعتراف کند که دیوار کج است و با بدبختی دیوار را خراب کردند و دوباره از اول... اینها را گفتم که بگویم ریده‌اید با این بچه تربیت کردنتان. نقطه. در ستایش زندگی...
ما را در سایت در ستایش زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 1:45

    من در دلتنگی و دلتنگی در من غرق شده. سوا شدنی نیستیم. شده ایم یک محلول همگن‌‌.

   کاش مرا بگذراند توی دستگاه سانتریفیوژ. کاش وصلم کنند به الکترود و الکترولیزم کند. کاش بتوانند جدایمان کنند. فراق دارد سلول به سلولم را میخورد.

در ستایش زندگی...
ما را در سایت در ستایش زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 1:45